• نامه ها
  • به ابوموسى اشعرى
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

به ابوموسى اشعرى

«1082»

 (78)(و من كتاب له ( عليه  السلام  )) أجاب به أبا موسى الأشعري عن كتاب كتبه إليه من المكان الذي أقعدوا فيه للحكومة و ذكر هذا الكتاب سعيد ابن يحيى الأموي في كتاب المغازي فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى وَ إِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ فَإِنِّي أُدَاوِي مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ يَعُودَ عَلَقاً وَ لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وآله)وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي أَبْتَغِي بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَمَ الْمَآبِ وَ سَأَفِي بِالَّذِي وَأَيْتُ عَلَى نَفْسِي وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ فَدَعْ مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ السُّوءِ وَ السَّلَامُ .


ص1082

  از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است در پاسخ نامه ابو موسى اشعرىّ كه او آنرا از جائيكه (دومة الجندل كه در شرح خطبه سى و پنجم گذشت) ايشان (او و عمرو ابن عاص) را در آنجا  

 ص1083

براى حكومت (انتخاب نمودن خليفه) تعيين نموده بودند بآن بزرگوار نوشته بود، و اين نامه را سعيد ابن يحيى اموىّ در كتاب (خود كه نامش) مغازى (است) بيان كرده: 1-  چه بسا از مردم از بسيارى از نصيب و بهره خود (در دنيا و آخرت) بى بهره شدند، پس بدنيا رو آوردند و (از راه حقّ پا بيرون نهادند، و) به هواى نفس سخن گفتند (و از گفتار خدا و رسول در پيروى از امام زمان خود چشم پوشيدند) و من از اين كار (خلافت) جائى آمده ام شگفت آور كه در آنجا گروهى چند گرد آمده اند كه نفسهاشان آنها را بكبر و خود پسندى واداشته (جاى بسى حيرت و شگفتى است كه من بين گروهى خود رأى و خودپسند قرار گرفته ام كه به دستورم رفتار ننموده پرچم استبداد و مخالفت بر افراشتند تا كار بجائى رسيد كه براى امر خلافت بين من و معاويه مانند تو و عمرو ابن عاص را حكم و ميانجى قرار دادند) پس من (در مماشات با آنها مانند آنست كه) دمّل و ريشى از آنها را معالجه مي كنم كه مى ترسم (يك باره) خون بسته شده گردد (آنگاه مداواى آن سخت شود) 2-  و (سبب اينكه با آنها مماشات كردم آنست كه) بدان (اى غافل از حقّ و حقيقت و اى نادان) براى انتظام امر امّت محمّد  صلّى اللّه عليه و آله  و الفت و دوستى بين ايشان مردى از من حريصتر (كوشنده تر) نيست، و باين كار خواهان پاداش و بازگشت نيكو مى باشم، 3-  و بزودى بآنچه كه وعده داده و قرار گزارده ام وفا مي كنم و اگر چه تو از شايستگى كه هنگام جدا شدن از من داشتى (همان طورى كه خود را پاك و نيك نماياندى) برگردى (و بر خلاف قرآن كريم   از روى هواى نفس حكم كنى) زيرا بدبخت و زيانكار كسى است كه از سود عقل و تجربه اى كه باو داده شده است بى بهره ماند (يا آنكه بگوئيم: آنچه وعده داده ام وفا مي كنم، و اگر تو از شايستگى خود كه نشان دادى برگردى بدبخت هستى، زيرا بدبخت كسى است كه از سود و آزمايشى كه باو عطا شده بى  بهره مانده، ولى معنى اوّل بهتر است) 4-  و من بيزارى مى جويم (يا بخشم مى آيم و درهم مي شوم) از گوينده اى كه بباطل و نادرستى سخن گويد، و از اينكه كارى را كه خدا اصلاح فرموده تباه سازم (اگر در اين كار طبق دستور قرآن كريم رفتار شود من با آن همراهم و صلاح امّت را بفساد نمى كشانم) 5-  پس آنچه را نمى شناسى رها كن (گرد چيزى كه نمى دانى نگرد و احتياط و انديشه را از دست مده) زيرا بد كرداران مردم با گفتارهاى ناروا (سخنان بر خلاف حقّ و حقيقت) بسوى  

 ص1084

تو مى  شتابند (تا از كم خردى تو نتيجه گرفته مسلمانان را براه ضلالت و گمراهى برده بدبخت و بيچاره گردانند، خلاصه گفتار عمرو ابن عاص و مردم شام فريبت ندهد كه سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت را از دست خواهى داد) و درود بر شايسته آن.